فربدفربد، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

فربد جوجو، پسر مامان

سلم من دیگه بزرگ شدم دلم خواست اسممو تغییر بدم ولی این اسم متعلق به مامانم هست بنابراین اسم فربده

وروجک

امروز فهمیدم که خیلی ناقلا شدی . چند وقت بود که یاد گرفته بودی دکمه کامپیوتر رو بزنی و اون رو روشن کنی امروز سه راهی رو خاموش کردم ، هر چی دکمه رو زدی روشن نشد رفتی زیر میز و دکمه سه راهی رو روشن کردی . یعنی یه شاخ کنده رو سرم در اومد. و بعد که کامپیوتر روشن شد خودت با موس روی دکمه ok کلیک کردی و سیستم بالا اومد. این یعنی چی ؟ ...
20 خرداد 1391

تعطیلات خرداد

  باز هم رفتیم شمال ، این بار بابا فری با ما نیومد. با مامان جونی و آقاجون و خاله سمیرا رفتیم . دائی مهدی اینا هم اونجا بودند. خیلی خوب بود. یه روز بردیمت دریا. وای که چقدر ذوق کردی وقتی رفتی تو آب . حسابی دست و پا می زدی و جیغ می کشیدی . یه روز هم رفتیم جنگل . یه بار هم رفتیم تمشک چیدیم و خوردیم . خلاصه خیلی خوب بود . از اون روز به بعد یاد گرفتی بگی دریا البته با لهجه خودت ( دریه ) . هر وقت میخواهیم بریم بیرون می گی دریه .   دوباره می برمت دریه عزیز دلم . تو این عکس منتظری تا خاله سمیرا بازم برات تمشک بچینه و بیاره . ...
20 خرداد 1391

تولدت مبارک

عزیزم ، گل من، تولدت مبارک دیروز برات جشن تولد گرفتیم ، خودت از همه بیشتر رقصیدی عزیزم الهی ١٢٠ ساله شی و همیشه سلامت باشی   ...
31 ارديبهشت 1391
1